شعر در مورد پدر
شعر در مورد پدر
اشعار در مورد پدر فوت شده
شعر در مورد پدر از دست رفته
پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم
همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم
ای فلک از چه زدی آتش غم بر جگرم
کاش جای پدرم من سر راهت بودم
ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم
ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم
تو سفر کردی و آسوده شدی از دوران
همه ماتم زده هر لحظه به یادت هستیم
…………………………………………………..
دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من
بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من
تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد
محروم ز دیدار گل روی پدر کرد
سخت است که دیدار رود تا به قیامت
رویاست پدر، آید از این در به سلامت
شب را به خیالش به سحرگاه رسانم
از حکمت الله دگر هیچ ندانم
……………………………………………………..
از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر
رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر
خنده و مهر و وفا و مهربانی های تو
در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر
……………………………………………………….
شعر در مورد پدر فوت شده
ای پدر رفتی و یاد تو نرفت
دل برفت، شادی برفت، امید رفت
حال در سوک تو بنشسته ایم
زنده ایم اما ز دل بشکسته ایم
………………………………………………
صد بار خدا مرثیه خوان کرد مرا
در بوته صبر امتحان کرد مرا
هرگز نشکست پشتم از هیچ غمی
جز مرگ پدر که ناتوان کرد مرا
شعر در مورد پدر و مادر
مادرم شبنم گلبرگ حیات – پدرم عطر گل یاس بقاست
مادرم وسعت دریای گذشت – پدرم ساحل زیبای لقاست
مادرم آئینه حجب و حیا – پدرم جلوه ایمان و رضاست
مادرم سنگ صبور دل – پدرم در همه حال کارگشاست
مادرم شهر امیداست و هنر – پدرم حاکم پیمان و وفاست
مادرم باغ خزان دیده دهر – پدرم برسرما مرغ هماست
مادرم موی سپید کرده زحزن – پدرم نقش همه خاطره هاست
مادرم کوه وقار است و کمال – پدرم چشمه جوشان عطاست
…………………………………………………………………
شعر در مورد پدر و دختر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار
مهربانی از مانده یادگار
………………………………………………..
شعر در مورد پدر و پسر
پدر سوخته در حسرت روی پسر است
کفن از روی پسر پیش پدر بگشایید
خاقانی
………………………………………………..
شعر در مورد پدر از شاعران بزرگ
شعر در مورد پدر از خیام
بر کوزهگری پریر کردم گذری
از خاک همینمود هر دَم هنری
من دیدم اگر ندید هر بیبصری
خاک پدرم در کف هر کوزهگری
……………………………………………….
شعر در مورد پدر از حافظ
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
……………………………………………………….
شعر در مورد پدر از مولانا
برادرم پدرم اصل و فصل من عشقست
که خویش عشق بماند نه خویشی نسبی
…………………………………………………………….
شعر در مورد پدر از سهراب سپهری
پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها پشت دو برف
پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی
پدرم پشت زمانها مرده است
پدرم وقتی مرد آسمان آبی بود
مادرم بی خبر از خواب پرید خواهرم زیبا شد
پدرم وقتی مرد پاسبان ها همه شاعر بودند
مرد بقال از من پرسید : چند من خربزه می خواهی ؟
من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟
پدرم نقاشی می کرد
تار هم می ساخت تار هم میزد
خط خوبی هم داشت
باغ ما در طرف سایه دانایی بود
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آیینه بود
باغ ما شاید قوسی از دایره سبز سعادت بود
میوه کال خدا را آن روز می جویدم در خواب
آب بی فلسفه می خوردم توت
بی دانش می چیدم
تا اناری ترکی بر می داشت دست فواره خواهش می شد
تا چلویی می خواند سینه از ذوق شنیدن می سوخت
گاه تنهایی صورتش را به پس پنجره می چسبانید
شوق می آمد دست در گردن حس می انداخت
فکر بازی می کرد
زندگی چیزی بود مثل یک بارش عید یک چنار پر سار
زندگی در آن وقت صفی از نور و عروسک بود
یک بغل آزادی بود
زندگی در آن وقت حوض موسیقی بود…
مطالب مرتبط : شعر در مورد دوست خوب
- ۹۷/۱۱/۱۲